کد مطلب:29222 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:110

محمّد حِمْیَری












.

3995. او می گوید:

به حقّ محمّد، حق بگویید

كه بهتان زدن از سرشت پَستان است؟

آیا پس از محمّد - كه پدر و مادرم فدایش باد -

آن پیامبر خدا و شریف بخشنده،

علی، بهترین آفریده پروردگار

و شریف ترینِ همه مردم نیست؟

ولایت او ایمان واقعی است

پیش من، سخنان بیهوده را كنار بنه.

فرمانبری پروردگارمان در همان است

و شفای بیماری دل ها در ولایت اوست.

علی - كه پدر و مادرم فدایش باد - امام ماست

همان ابوالحسن، كه از هر حرامی پاك است.

آن پیشوای هدایت، كه خدا دانشی به او بخشید

كه بدان، حلال از حرام، بازشناخته می شود.

اگر من به عشق او جان خویش بخشم

در این جانبازی هیچ گناهی نیست.

مردمی كه با او دشمنی ورزیدند، در آتش روند

گرچه هزار سال نماز بگزارند و روزه بگیرند.

نه؛ به خدا نمازی پذیرفته نمی شود

بدون ولایتِ پیشوای عادل.

امیر مؤمنان! تكیه گاهم تویی

سرگُل سپیدبختان، پناه من است.

این سخن، آیین من است و این، سخن من است

ای پروردگارم تا به هنگام دیدار تو.

بیزارم از آن كه با علی دشمنی ورزید

و با او جنگید از میان ناپاكزادگان.

نصب او را در روز غدیر

از سوی خداوند و بهترینِ مردم، فراموش كردند.

با آن كه سخنم را بد می شمارند

فضل علی به سان دریای موّاج است.

از آنان كه وی را كنار زدند، بیزارم

او به جایگاه، از همه پیش تر بود.

علی جنگجویان را گریزان ساخت

هنگامی كه در دست او شمشیر بُرنده دیدند.

درود پروردگارم بر خاندان پیامبر

درودی كامل و تمام![2].









    1. محمّد بن عبد اللَّه حمیری، دوست عمرو بن عاص بود. گمان می رود كه او پسر قاضی عبد اللَّه بن محمّد حمیری باشد كه معاویه او را مسئول دیوان خاتم كرد. صاحب الغدیر، وی را از شاعران قرن اوّل هجری شمرده است و برای قصیده او داستان مشهوری نقل شده است. روزی طِرِمّاح طایی، هشام مرادی و محمّد بن عبد اللَّه حمیری نزد معاویه بودند. معاویه، كیسه ای درآورد و در پیش روی خود گذاشت و گفت:«ای شاعران عرب! حرفتان را درباره علی بن ابی طالب بزنید و جز حق مگویید. اگر این كیسه را به كسی كه درباره علی حق بگوید، ندهم، فرزند صخر بن حرب نیستم». طِرِمّاح برخاست و سخنی درباره علی علیه السلام گفت و از وی بدگویی كرد. معاویه گفت:«بنشین! خدا خود می داند كه قصد تو چیست و جایگاهت در چه حد است». هاشم مرادی برخاست و سخن گفت و بدگویی كرد. معاویه به وی گفت:«كنار دوستت بنشین! خداوند، موقعیت هر دوی شما را می داند». عمرو بن عاص به محمّد بن عبد اللَّه حمیری - كه دوست صمیمی وی بود - گفت:«حرف بزن و جز حق مگو». محمّد بن عبد اللَّه ایستاد، سخن گفت و این قصیده را خواند. معاویه گفت:«تو راستگوترین آنانی. این كیسه را بگیر» (ر. ك:الغدیر:178/2).
    2. بشارة المصطفی:11، بحار الأنوار:531/259/33، فرائد السمطین:375/1.